انجمن مونت پلرین چرا راه افتاد و چه اثراتی داشت؟

انجمن مونت پلرین چرا راه افتاد و چه اثراتی داشت؟

شماره روزنامه:۵۵۸۶

تاریخ چاپ:۱۴۰۱/۰۸/۱۱

شماره خبر:۳۹۱۳۶۸۰

تجارت فردا : پس از جنگ جهانی دوم اندیشه لیبرال تضعیف شده بود. اروپا شرایط خوبی نداشت. نیمی از اروپا تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. پدیده دولت‌‌گرایی تحت عنوان دولت‌های رفاه در خیلی از کشورها رواج یافته بود. در بریتانیا حزب کارگر با تمایلات دولت‌‌گرایی و دولت رفاه قدرت را در اختیار داشت. کمونیسم فرانسه و ایتالیا را تهدید می‌‌کرد.

بازار آزاد در کشورهای اسکاندیناوی و بخش جنوبی اروپای شمالی تضعیف شده بود و دولت‌های رفاه ایجاد شدند. کشورهای اسپانیا و پرتغال تحت سلطه نظام دیکتاتوری فاشیستی بودند. در آمریکا نیز اعتقاد بیشتر مردم به سیستم بازار آزاد از دست رفته بود و این، زمانی بود که روشنفکران، روزنامه‌‌نگاران، هنرمندان و نویسندگان مردم را به سوسیالیسم تشویق می‌‌کردند. در چنین فضایی فردریش فون هایک و جمعی از همفکرانش که در محافل آکادمیک به خاطر دفاع از اصول لیبرالیسم کلاسیک و بازار آزاد و مخالفت با سوسیالیسم معروف بودند، تصمیم گرفتند انجمنی تشکیل دهند تا از طریق آن روشنفکران، رهبران سیاسی و مردم را متقاعد به تغییر مسیر کنند. فردریش فون‌هایک، فرانک نایت، کارل پوپر، لودویگ فون میزس، جرج استیگلر و میلتون فریدمن، بنیان‌گذاران اولیه انجمن بودند.

حلقه اولیه موسسان مونت ‌‌پلرین (Mont Pelerin Society)در سال‌۱۹۴۷ تشکیل شد. این انجمن به وجود آمد تا در برابر روشنفکرانی که تفکرات مارکسیستی و کینزی را ترویج می‌‌کردند و هایک آنها را «کهنه‌‌فروش» می‌‌نامید، قد علم کند و اصول لیبرالیسم کلاسیک را دوباره به جامعه گوشزد کند. در نخستین نشست انجمن مونت پلرین که در سال۱۹۴۷ برگزار شد، ۳۹اقتصاددان سرشناس از ۱۷کشور جهان شرکت کردند. از آن زمان تاکنون اعضای این انجمن سالانه، یا هر دو سال یک‌‌بار با هم دیدار می‌‌کنند. در ابتدا قرار بود نام «انجمن اکتون-توکویل» برای این انجمن انتخاب شود؛ اما با مخالفت فرانک نایت نسبت به نام‌‌گذاری این گروه به نام دو «اشراف کاتولیک رومی» و تصدیق لودویگ فون میزس عنوان «مونت پلرین» برای انجمن انتخاب شد. به این ترتیب نام انجمن از محل اولین دیدار گروه در هتلی در کوهستان مونت پلرین سوئیس وام گرفته شد؛ اما این محل ثابت نبوده است و طی این سال‌ها بسیاری از شهرهای جهان، از نیویورک و پراگ تا سیدنی و توکیو و استکهلم میزبان اعضای انجمن بوده‌‌اند.

در این نشست افرادی چون لایونل رابینز، جان جیوکس، مایکل پولانی، لودویگ فون میزس، فریتز مک‌‌لاپ، کارل پوپر، فردریش فون هایک، هنری هازلیت، فرانک نایت، میلتون فریدمن، آرون دایرکتور، جرج استیگلر، ویلهلم روپکه، والتر اوکن، موریس آلایس و برتراند ژوونل حضور داشتند. هایک شخصا بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۶۱ رئیس انجمن بود.

این گروه از ابتدا سعی کرد خط مشخصی برای فعالیت‌‌های خود تعیین کند که مهم‌ترین آن عدم همسویی و همفکری با هیچ حزب و جریان سیاسی بود: «این گروه با هیچ حزب و دسته سیاسی خاصی هماهنگ نیست و هدف آن صرفا تبادل نظر میان اذهان الهام‌‌گرفته از آرمان‌‌های خاص و مفاهیم مشترک است تا بتوانند به بهبود و حفظ جامعه آزاد یاری رسانند.» بیانیه اصلی بنیان‌گذاران این انجمن درواقع بیانیه‌‌ای درباره خطر افزایش و گسترش حیطه قدرت دولت‌ها برای تمدن بشری بود: «در بخش بزرگی از کره زمین، آزادی و کرامت انسانی هم‌‌اکنون نیز از بین رفته است و در بسیاری دیگر سیاست‌‌های اتخاذشده از سوی دولت‌ها، آن را در معرض تهدید جدی قرار داده است.» این بیانیه که بعد از اولین گردهمایی این انجمن در ۱۰روز ابتدای ماه آوریل سال۱۹۴۷ ارائه شد، در فضای سیاسی اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، بسیار مهم بود. در واقع نه‌‌تنها بیانیه که حتی تشکیل انجمن مونت پلرین به نوعی واکنش به اوضاع سیاسی و اقتصادی آن دوران بود.

شرایطی مانند تشکیل بلوک شرق، رکود شدید حاکم بر اقتصاد غرب و مهم‌تر از همه ظهور تئوری‌‌های مدافع مداخله دولت در اقتصاد که به نظر می‌‌رسید به‌دلیل شرایط اقتصادی در جهان پس از جنگ، به‌طور اجتناب‌‌ناپذیری در حال مسلط شدن بر فضای دانشگاهی و دولتی آن زمان بود. تنها دو سال از پایان جنگ جهانی گذشته بود، ده‌ها میلیون نفر کشته، زخمی و گرسنه از آن باقی مانده و بسیاری از زیرساخت‌‌های کشورها و برخی از مهم‌ترین و از نظر معماری زیباترین شهرها و مناطق اروپا به‌طور کامل ویران شده بود. آلمان توسط چهار قدرت جهانی، ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی و فرانسه و انگلستان اشغال شده بود و هنوز چشم‌‌انداز درستی درباره تصمیمات این کشورها برای آلمان پس از جنگ وجود نداشت و شوروی به سرعت در حال برقراری حکومت کمونیستی در کشورهایی بود که ارتشش در آنها توانسته بود بر ارتش نازی پیروز شود.

در اروپای غربی نیز پیش‌‌فرض، برقراری اقتصاد برنامه‌‌ریزی‌‌شده دولتی با قانون‌گذاری سنگین برای سرمایه‌های باقی‌‌مانده بخش خصوصی و ایجاد دولت رفاه بازتوزیع‌‌کننده حداکثری بود و تازه این در حالی بود که در زمان جنگ اول جهانی هم اقتصاد دستوری به‌شدت کنترل‌‌شده در تمام کشورها برقرار شده بود و در سال‌های بین دو جنگ نیز حکومت کمونیستی در شوروی، نازی‌‌ها در ایتالیا و فاشیست‌‌ها در ایتالیای موسولینی، بیشترین فاصله را با اقتصاد آزاد و دولت حداقلی در تمام جهان باعث شده بودند. در این شرایط واقعا به نظر می‌‌رسید بازار آزاد و ایده دولت حداقلی، نیاز به دفاع و طرح مجدد در جامعه دارد و این طرح مجدد باید از طرف گروهی باشد که بتوانند از ایده‌های آن به درستی دفاع کنند. در عین حال در این دوره زمانی تعداد انگشت‌‌شماری از افراد صاحب‌‌نظر که صدای آنها شنیده می‌‌شد، حاضر بودند از آزادی اقتصادی دفاع کنند و یکی از این صداها و احتمالا رساترین آنها با فاصله زیاد، فردریش فون هایک بود که در آن زمان در دانشکده اقتصاد دانشگاه لندن تدریس می‌‌کرد و در سال۱۹۴۴ با چاپ کتاب «راه بردگی» شهرت زیادی کسب کرده بود.

هایک ضمن ایجاد شبکه گسترده‌‌ای از دوستان و همفکران خود در اروپا و آمریکا، چه قبل و چه بعد از چاپ راه بردگی، به دنبال برگزاری کنفرانسی با حضور این افراد بود تا در آن بتوانند علاوه بر آشنایی با یکدیگر، به تبادل نظر هم بپردازند. تلاش‌‌هایی که سرانجام در سال۱۹۴۷ به نتیجه رسید. در این اجلاس ۱۰‌‌روزه، تقریبا همه حضار در یک موضوع اشتراک نظر داشتند: «نگرانی برای دنیای پس از جنگ»؛ دنیایی که به نظر آنها در آن برنامه‌‌ریزی و کنترل سیاسی دولت، استقلال و کرامت انسان را علاوه بر رفاه وی تهدید می‌‌کند. آنها استدلال می‌‌کردند که برنامه‌‌ریزی اقتصادی، صرف‌‌نظر از انگیزه‌های خیرخواهانه طرفداران آن همواره خطر از بین رفتن آزادی‌‌های فردی و اجتماعی را به دنبال دارد؛ زیرا برنامه‌‌ریزی، به‌‌خصوص برنامه‌‌ریزی مرکزی جامع نیازمند همه اعضای جامعه است، زندگی افراد باید تابع «طرح» شود تا «طرح» بتواند به نتیجه‌‌ای موفقیت‌آمیز برسد. آنها همچنین درباره اهمیت حیاتی یک سیستم قیمت‌‌گذاری رقابتی برای هدایت تعاملات عرضه و تقاضا در بازار اتفاق‌‌نظر داشتند.

در طول ۱۰روزی که گروه اولیه تشکیل‌‌دهنده انجمن در کوهستان‌‌های مونت پلرین حضور داشتند، جمعا ۱۹جلسه تشکیل شد. هایک در همان جلسه اول و دوم بین آنچه وی «اقتصاد آزاد» می‌‌خواند با «نظم رقابتی» تفکیک قائل شد. به نظر وی درحالی‌‌که اقتصاد آزاد برای رعایت ‌‌شأن انسانی و داشتن یک جامعه آزاد ضروری است، اما این اقتصاد آزاد تنها در سیستمی با نهادهای رقابتی کارا قابل اجراست. وی تاکید کرد: در اغلب موارد انحصار یا سایر شکل‌‌های نهادهای غیرکارآ در جامعه، به‌دلیل دخالت دولت رخ می‌‌دهد؛ اما در عین حال دولت باید این اختیار را داشته باشد که درصورت لزوم و صرفا برای حفظ کارآیی نهادهای سیستم و درنتیجه اطمینان از وجود اقتصاد آزاد کارآ مداخله کند. همچنین به عقیده وی تعداد زیادی از «خدمات مورد نیاز» در جامعه مدرن وجود داشت که تنها دولت می‌‌توانست آنها را ارائه کند.

همین تعاریف بود که باعث شد فون میزس، یکی از شرکت‌‌کنندگان بسیار نامدار که هایک زمانی شاگرد وی بود، در بسیاری از جلسات، مخالف دیدگاه غالب باشد تا جایی که بنا به خاطرات چاپ‌‌شده میلتون فریدمن، در یکی از همین جلسات به اعتراض برخاست و با صدای بلند اعلام کرد: «شما همه یک مشت سوسیالیست هستید.» و به اعتراض جلسه را ترک کرد. اما در مجموع و با وجود تعدادی از مخالفت‌ها در موارد مختلف، می‌‌توان گفت اجلاس در همه موارد با توافق اکثریت حاضران به سرانجام رسید. از جمله اکثریت تایید کردند که بخش خصوصی صلاحیت و علاوه بر آن انگیزه لازم برای بسیاری از سرمایه‌‌گذاری‌‌های لازم از جمله در امر مثلا آموزش را ندارد و این سرمایه‌‌گذاری‌‌ها باید از سوی دولت انجام شود.

همچنین حضار اتفاق نظر داشتند که باید مشکلات لیبرالیسم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم خصوصا در زمینه اجازه مداخله دولت حل شود و میزانی منطقی از حق مداخله برای دولت به‌‌ویژه برای رفع انحصار در نظر گرفته شود. این بحث البته با مخالفت شدید میزس روبه‌رو بود که اعتقاد داشت تنها دلیل وجود انحصار، دخالت دولت است. سخنی که با مخالفت صریح گراهام، استاد وقت دانشگاه پرینستون روبه‌رو شد: «پروفسور میزس یقینا در این مورد اشتباه می‌‌کند. با پیروی از لیبرالیسم پیشنهادی ایشان ما بعد از مدتی در جنگل زندگی خواهیم کرد؛ درحالی‌که اینجا جمع شده‌‌ایم تا راهی بین جنگل لیبرالیسم قرن نوزدهم و قفس اقتصاد برنامه‌‌ریزی‌‌شده متمرکز بیابیم.»

در واقع تعریف آنچه نه در اجلاس اولیه مونت پلرین که سال‌ها بعد از آن نئولیبرالیسم نام گرفت، در همین کنفرانس شروع شد و مهم‌ترین تمایز آن از لیبرالیسم کلاسیک قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم همین میزان حق مداخله دولت بود. البته نئولیبرالیسم در سال‌های آخر قرن بیستم و خصوصا در قرن بیست‌ویکم معنایی فرهنگی به خود گرفته است که ظرافت اقتصادی آن را پنهان می‌‌کند. هدف اصلی اعضای انجمن مونت پلرین، ایجاد اتاق فکرهایی برای توسعه این ایده‌ها بود که در نهایت قرار بود به توسعه مجموعه‌‌ای از سیاست‌‌های عملی تبدیل شود که منعکس‌‌کننده و به اجرا درآورنده آرمان‌‌های نئولیبرال در جهان باشد و بتواند به‌عنوان بدیلی برای رویکرد مسلط کینزی شناخته شود.

هدفی که از همان ابتدا هایک اعتقاد داشت بیش از یک نسل به ثمر رسیدن آن زمان خواهد برد و در نهایت هم همین اتفاق تا حد زیادی رخ داد و اتاق‌‌های فکری که ریشه در مونت پلرین داشت، در اواخر دهه۷۰ و دهه۸۰ میلادی رابط بین سیاستمدارانی مانند رونالد ریگان و مارگارت تاچر با دانشگاهیان و سیاست‌‌های آنها شدند. در دورانی که میلتون فریدمن (یکی از اعضای موسس مونت پلرین) مشاور رونالد ریگان در ایالات متحده بود، رابطه بین هایک و مارگارت تاچر بود که قدرت و نفوذ فراگیر و حتی عجیب مونت پلرین را در جهان به همگان نشان داد. روایت است که دیدار با هایک، یکی از اولین اقدامات تاچر پس از رسیدن به مقام ریاست حزب محافظه‌‌کار بریتانیا بود؛ دیداری که در آن بنا به روایت رالف هریس، تاچر مانند یک شاگرد نشسته بود و با دقت گوش می‌‌کرد.

البته بسیاری از جمله بعضی اعضای فعلی، اعتقاد دارند میزان تاثیر این انجمن بر سطح سیاستمداران و به‌طور کلی‌‌تر در اداره جهان بسیار بیش از واقع برآورد شده است و حتی بسیاری معتقدند هدف اولیه هایک هم تاثیرگذاری بر روند اداره جهان در مقیاس بزرگ نبوده است. به باور این عده، البته که هایک و سایر بنیان‌گذاران، تلاش داشتند برای نجات لیبرالیسم از فراموشی مطلق و نجات انسان از قفس دولت گسترده کاری انجام دهند؛ اما در عین حال به همان اندازه هم واقعا می‌‌خواستند صرفا با هم در تماس باشند و تبادل نظر کنند؛ کاری که در آن سال‌ها بسیار دشوارتر از امروز بود. در واقع انگیزه بسیاری از شرکت‌‌کنندگان این بود که صرفا با افرادی هم‌‌نظر که دغدغه آنها را می‌‌فهمند روزهایی را به بحث و تبادل نظر بپردازند و در نهایت اگر این تبادل نظرها به ایجاد ایده‌های بهتر و استدلالات قوی‌‌تری منجر می‌‌شد که بتواند افراد بیشتری را به ایده‌های آنها علاقه‌‌مند کند، بسیار هم خوشحال می‌‌شدند.

تعداد اعضای این انجمن تا حد زیادی موید این نظر است که اصولا در میان آنها قصدی جدی برای حکمرانی بر جهان وجود ندارد و برای همین اقدامی برای معرفی گسترده آن صورت نمی‌‌گیرد. مونت پلرین در حال حاضر حدود ۷۰۰ عضو دارد، در دهه ۸۰میلادی این رقم در حدود ۴۰۰نفر بوده است. در عین حال اگر تاثیر دست دوم آن (افرادی که عضو نیستند؛ اما به واسطه شنیده‌ها و خوانده‌ها و…معتقد به یک منش فکری می‌‌شوند) را در نظر بگیریم به نظر می‌‌رسد حتی در اوج تاچریسم و ریگانیسم اکثر قاطع روزنامه‌‌نگاران و فعالان در فضای آکادمیک، سوسیالیست بوده‌‌اند. اگرچه بخش اعظمی از همین تعداد از طرفداران بازار آزاد در فضای روزنامه‌‌نگاری و آکادمیک به یمن بحث‌های جلسه‌های انجمن مونت پلرین است؛ اما شکی وجود ندارد که آنها همچنان در اقلیت هستند. به نظر می‌‌رسد وقتی نوبت به تعیین یا بحث درباره میزان اثرگذاری این انجمن در طول ۷۵سالی که از تاسیس آن می‌‌گذرد می‌‌شود، تشتت آرا بسیار زیاد است.

اگر هدف آن را آن‌‌طور که «مکس هارتول» از اعضای قدیمی و رئیس انجمن بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ می‌‌گوید: «حفظ و بحث درباره ایده‌های لیبرال در زمانی که محبوبیتی نداشتند و زنده نگه داشتن این ایده‌ها و معرفی آنها به جامعه» بدانیم می‌‌توان انجمن را تا حد زیادی موفق محسوب کرد. اگرچه روند این موفقیت به‌شدت سینوسی بوده است و به‌‌خصوص در سال‌های بعد از بحران مالی سال۲۰۰۸ انتقادهای شدیدی به آن وارد شده است که هنوز جواب جامعی دریافت نکرده‌‌اند؛ اما باز هم می‌‌توان گفت اندیشه‌های لیبرال در جامعه دانشگاهی و سیاسی و حتی در سطح اجتماع اکنون به اندازه سال‌های پس از خاتمه جنگ دوم جهانی به حاشیه نرفته و این بدون شک تا حد زیادی به‌دلیل وجود انجمن مونت پلرین و اعضایی از آن بوده است که در سمت‌‌های سیاستگذاری دولت‌ها خدمت کرده‌‌اند.

 

پاسخ دهید

Your email address will not be published. Required fields are marked *