اقتصاد سیاسی ازخودبیگانگی
به دنبال اتفاقات غیر عادی و فشار تحریم های نظام سلطه که موجب افزایش نرخ ارزهای خارجی در برابر پول ملی شده ، نظام قیمت های داخلی با نوعی اخلال خارج از قاعده مواجه شده و نوعی آشفتگی قیمتی را حاکم کرده است. هم اکنون این آشفتگی به مساله ای مهم در اقتصاد ملی تبدیل شده که برای آن چاره ای باید اندیشید. در این میان، قیمت کالاهای اساسی نیز که دولت از طریق ارز دولتی سعی در کنترل آنها داشته ، در غیاب نظارت دستگاههای ذیربط ،کمابیش، همان آشفتگی را تجربه کرده اند . این مساله موجب شده دولتمردان و برخی مراکز پژوهشی احساس کنند یارانه داده شده به این کالاها تنها به جیب سودجویان رفته و لذا آزاد سازی قیمت آنها را به عنوان راه کار توصیه می کنند . یادداشت زیر به این بهانه تهیه شده است .
***
خودباختگی یا از خود بیگانگی حالتی روانی است که ممکن است در یک نفر یا یک گروه (سطح جامعه) به وجود بیاید. در این حالت فرد خود را بی ارزش میداند. در نتیجه ارزشها و هنجارهای خود را هم بی اعتبار میشمارد. بنابراین سعی میکند ارزشها و هنجار فرد دیگری (یا گروه دیگر) را که از نظر او کامل و آرمانی هستند را بدون تفکر پذیرا باشد. (fa.wikipedia.org) .در واقع از خود بیگانگی نوعی بیماری فردی و نیز اجتماعی است . از خود بیگانگی موجب می شود فرد یا جامعه هویت خود را فراموش کرده و دیگری را جای خود قرار دهد. لذا نیازها و مشکلات دیگری را نیاز و مشکل خود می پندارد . در این صورت، به جای واکاوی درونی مسایل خود ، تلاش می کند هم مساله و هم راه حل آن را از بیگانه سوال کرده و نسخه های «دیگری» را برای درمان خود انتخاب کند. لذا، نتیجه از قبل روشن است. راه کارهایی که بر مبنای از خودبیگانگی شکل گرفته باشند، نه تنها درمان نمی کنند که خود دردی بر دردها می افزایند و جز آشفتگی بیشتر اوضاع اجتماعی نتیجه مثبتی ندارند . هم اکنون در اقتصاد داخلی با چنین مساله ای مواجه هستیم . این که بعضاً مشاهده می شود مراکز کارشناسی رسمی کشور هم درک درستی از وضعیت مردم ندارند، نتیجه از خودبیگانگی اجتماعی است . این از خود بیگانگی اجتماعی، اقتصاد سیاسی ویژه یِ خود را دارد که روابط و سازوکارهای خاصی هم بر آن حاکم است.
یک جلوه از «اقتصاد سیاسیِ از خود بیگانگی» آن است که در تحلیل مسایل داخلی چنین می پندارد که ما از اول انقلاب تا کنون با دنیا جنگیده ایم و لذا راه کار حل مسایل را آن می داند که رابطه خود را با جهان اصلاح کنیم . لذا، راهبرد حل مسایل داخلی را ، قدم زدن با امریکا و اروپا می داند و به جای پرداختن به اقداماتی که همه سازوکار آن را خود در اختیار دارد، به دنبال راه کارهایی است که سازوکار آن در اختیار بیگانه و بلکه دشمن است و همه انرژی خود را مصروف آن می کند که آن را از بیگانه تمنا کند . [۱] برای این هدف هر هزینه ای را هم حاضر است بپردازد . این اقتصاد سیاسی از آنجا که بر مبنای درک درستی از موقعیت راهبردی شکل نگرفته، حتی هنگامی که با درب بسته مواجه می شود ،حاضر نیست از کوفتن بر آن دست بردارد .
همین اقتصاد سیاسی است که با امضا شدن برجام در داخل جشن می گیرد و انتظار آن دارد که رهبری هم برای این پیروزی پیام تبریک صادر کند . همین اقتصاد سیاسی بعد از خروج قطب اصلی یعنی امریکا از توافقنامه ، به پسابرجام اروپایی دل می بندد و اکنون در شرایطی که وعده های داده شده اروپا نیز سراب از کار درآمده و حتی هر روز شاهد هشدارها و تهدید بیشتری از جانب همان هایی هستیم که قرار بود از مسایل ما گره گشایی کنند، باز اصرار بر رفتن به همان مسیر دارد (یعنی وابستگی به مسیر که داگلاس نورٍث مطرح کرده است). چنین پدیده ای چیزی جز «از خود بیگانگی» است ؟ تا کجا قرار است وقت و فرصت تاریخی یک ملت را هزینه کنیم و هزینه هایی که به امیدی در گذشته کرده ایم ، ما را درگیر هزینه های بیشتر و بیشتر کند[۲] ؟ بحث این نیست که مطالبات برحق خود را از اروپا پیگیری نکنیم، بلکه بحث این است که چرا برای بسیج منابع داخلی در شرایطی که امید چندانی به فرصت های برجامی نیست راهبردی نداریم و کاری نمی کنیم ؟
جلوه دیگر «اقتصاد سیاسیِ از خود بیگانگی» اصرار بر آزاد سازی اقتصادی حتی در شرایط تحریم و جنگ اقتصادی است . یک نمونه آن، این که ارز ۴۲۰۰ تومانی کالاهای اساسی را که مستقیماً به سرنوشت معیشتی مردم گره خورده است برنمی تابند و به راحتی برای آن نسخه آزاد سازی می دهند، تنها به این دلیل که دولت در نظارت بر توزیع این کالاها ضعف داشته است . نمونه دیگر این که در اعلام یارانه های پنهان انرژی آن اندازه اغراق می کنند که با هیچ ضرب و تقسیمی جور در نمی آید[۳] و رهنمود آنها هم لابد این که باید به سمت آزاد سازی قیمت انرژی برویم. در این راه کارها،آنچه عموماً فراموش می شود این که کشور ما درگیر یک جنگ اقتصادی تمام عیار است و مردم در شرایط سخت معیشتی هستند . جالب است که این اقتصاد سیاسی راه کارهای خود را از نظر علمی نیز موجه جلوه داده و مستند به نظریه ها، اصول و قوانین علمی اقتصاد می کند. این اقتصاد سیاسی ، در دانشگاه استاد، در مراکز پژوهشی محقق و در مجلس نماینده دارد و جمعیتی از روشنفکران نیز با آن هماهنگ هستند . در این اقتصاد سیاسی تنها جای مردم یعنی «عوام» خالی است ، البته نیازی به بودن آنها هم نیست. این اقتصاد سیاسی برای مردم سخن می گوید، ولی نه از زبان آنها ، می خواهد مشکل مردم را حل کند، اما بعد از آن که مشکل اقتصاد را حل کرد.لذا ابتداءً کاری با مشکلاتی که مردم کوچه و بازار، روزانه لمس می کنند ندارد ، بلکه مشکلاتی را که خواصِ «اقتصاد سیاسی از خود بیگانگی» معرفی می کنند در دستور کار قرار می دهد. طرفداران آنها در جامعه نیز عموماً از جنس «خواص» هستند .این اقتصاد سیاسی از چنان نفوذی هم برخوردار است که مخالفان را به راحتی بتواند از میدان به در کند. این است که «اقتصاد سیاسی از خود بیگانگی» با داشتن تریبون و رسانه ، قدرت آن را دارد که نسخه خود را از زبان یک وزیر هم بیان کند .[۴] تنها مشکلی که هست این است که در عمل مساله ای حل نمی شود، ولی باز این مشکل آنها نیست ، چراکه از نظر آنها مسایل بدان خاطر حل نشده اند که همه راهکارهای آنها، یکجا پیاده نشده است. شاید در این بخش حق با آنها باشد. اگر همه نسخه های آنها یکجا پیاده می شد، دیگر فقیری نداشتیم . تجربیات مشابه هم نشان داده که «فقیر زدایی» از «فقر زدایی» ساده تر است .
مشکل دیگری نیز وجود دارد این که به هر حال همه اختیارات دست آنها نیست و دولت ها به ملاحظه مصلحت سیاسی خود هم که شده، مجبورند برخی راه کارهای با ملاحظه عامه یِ مردم را نیز در عمل پیش ببرند. اما مساله باز هم حل نمی شود، زیرا دولت ها هم اقتصاد سیاسی خود را دارند. آنها بیشتر به محبوبیت می اندیشند تا حل ریشه ای مسایل. لذا، راه کارهای آنها بیشتر کوتاه مدت و یا حداکثر، میان مدت است و کمتر سراغ راه کارهای اساسی و بلند مدت می روند.از طرفی، اقتصاد سیاسی دولتمردان ایجاب می کند که جانب همه را داشته باشند ،غیر از مردم، ذی نفوذها، نمایندگان مجلس و از این قبیل هم هستند . لذاست که یارانه بنزین می دهند، اما به همه (حتی پولدارترین ها) ، ارز ۴۲۰۰ می دهند، ولی کنترل و نظارت چندانی بر سرنوشت آن ندارند ، مجوزهای واردات می دهند ولی بی حساب و کتاب ، خصوصی سازی هم می کنند لیکن پُراز اما و اگر . خلاصه این که تنها به یک طرف توجه نمی کنند . منطق قدرت منطق فشار است، با میزان فشاری که وارد می شود، تنظیم گری می کند و بسته به فشار، می تواند جهت عوض کند . لذا اقتصاد سیاسی قدرت با حرکات زیگزاگی عجین است و تعجب ندارد که در ظرف چند ماه چند دَه بخشنامه متفاوت و گاه متضاد صادر کند .
اما تلاقی «اقتصاد سیاسی از خود بیگانگی» و «اقتصاد سیاسی قدرت» یک چیز است و آن تداوم چرخه معیوب مشکلات . ممکن است شکل مساله تغییر کند ولی مشکل برطرف نمی شود . گاهی شکل مساله تشدید تورم است ، گاهی تشدید رکود . منحنی فیلیپس(مبادله بیکاری با تورم) اینجا عجب مصداق دارد. در دوران وفور درآمد نفتی و بریز و بپاش، شغل ایجاد می شود، لیکن به بهای تشدید تورم و در دوره سیاست های انقباضی ، تورم کاهش پیدا می کند، لیکن به بهای تعمیق و فراگیر شدن رکود . نه این که چنین چرخه معیوبی ذاتی اقتصادهایی مانند ما باشد ، بلکه ذاتی پیوند «اقتصاد سیاسی از خود بیگانگی» و «اقتصاد سیاسی قدرت» است . این پیوند است که به راحتی از یاد می برد که سیل واردات بی رویه (قانونی و قاچاق) در حال از میان بردن بنیان تولید داخلی است .لذا، همه صنایع با هم زمین گیر می شوند ، طوری که دیگر گشایش پولی و اعتباری هم نتواند مشکل آنها را برطرف کند . تسهیلاتی هم که داده می شود، چون توان باز پرداخت آن وجود ندارد ، معضل معوقات سنگین بانکی را هم به مشکلات اضافه کرده، بانک ها را هم درگیر می کند .
القصه ، چاره همه این دردها این است که به خود بیاییم . روشنفکران و نخبگان به عینیت جامعه بیشتر توجه کنند .همه موقعیت شناس باشند و شرایط تاریخی ویژه ای را که با آن درگیر هستیم انکار نکنند . اگر چنین شد، همزمان از منطق اقتصاد بازار و منطق اقتصاد مدیریت شده استفاده شده و راه کارها بر بستر یک منطق منسجم و بلند مدت و متناسب با شرایط امروز و با نگاه به فردا شکل خواهند گرفت . این همان کاری است که اقتصاد چین کرده است . چین تسلیم منطق بازار نشده، ولی از همه پتانسیل و مزیت آن استفاده کرده است . چین بنگاههای دولتی خود را چوب حراج نزد ولی رقابت اقتصادی را با ایجاد یک بخش خصوصی مدرن در اقتصاد خود نهادینه کرد . البته نمی توان از هیچ کشوری نسخه برداری کرد . هر کشوری موقعیت ویژه خود را دارد ، ولی می توان از تجارب همه کشورها، همزمان استفاده کرد .
تصویر یادداشت از : http://vista.ir
[۱] . سالها دل طلب جام جم (بخوانید برجام) از ما می کرد ، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد .
[۲] . اصطلاحاً هزینه های غرق شده (sunk cost) هزینه هایی است که در گذشته انجام شده و بعضاً یا تماماً غیر قابل برگشت هستند . این اصطلاح در صنعت نفت این کاربرد را دارد که در تصمیم به بهره برداری از یک چاه نفت می باید به جریانات نقدی ناشی از این بهره برداری توجه کرد ، نه هزینه ای که برای حفر چاه شده است . در قیاس باید گفت هزینه زیادی کردیم که از «چاه برجام» نفت مرغوب استخراج کنیم . اکنون که معلوم گشته این چاه نفت ندارد دیگر نباید هزینه کردن را ادامه دهیم تنها به این دلیل که قبلا هزینه کرده ایم .
[۳] . مانند اعلام رقم ۹۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه پنهان که مرکز پژوهشهای مجلس اخیراً اعلام کرد.
[۴] . یک نمونه آن باز گذاشتن دست خودرو سازان در افزایش قیمت خودرو. نمونه دیگر ترخیص خودروهایی که غیرقانونی ثبت سفارش شده بودند.